شناسهٔ خبر: 61405 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

خرده‌روایت‌هایی درباره ازخودبیگانگی/ نگاهی به نمایش «بیگانه در خانه» به کارگردانی سید محمد مساوات

بسیاری از منتقدان کارهای مساوات را پست‌مدرن می‌دانند و حتی به آثار او برچسب‌های گوناگونی چون فرمالیستی و سوررئالیستی زده‌اند.

  

فرهنگ امروز/ سید حسین رسولی

این روزها نمایش «بیگانه در خانه» به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات و بازی رومینا مومنی‌، محمد علی‌محمدی، علی حافظ‌پور و نوید محمدزاده در تئاتر مستقل تهران روی صحنه است. جالب است که اسم نوید محمدزاده در پوستر، بروشور و معرفی سایت خرید بلیت نیامده است که نشان از بازیگوشی کارگردان در تمام بخش‌های اجرا دارد.

سیاست‌های خوانش اجرا

بسیاری از منتقدان کارهای مساوات را پست‌مدرن می‌دانند و حتی به آثار او برچسب‌های گوناگونی چون فرمالیستی و سوررئالیستی زده‌اند. با این وجود این کارگردان در اجرایی چون «قصه ظهر جمعه» تلاش می‌کند نوعی «ناتورالیسم حاد» را به تصویر بکشد. من هر بار که با آثار مساوات مواجه شده‌ام کارگردانی سخت‌کوش، زحمت‌کش و پرمایه‌ای را دیده‌ام که کارهایش «دیدنی» است نه «شنیدنی»؛ ولی همیشه نقدهایی جدی‌ به شیوه اجرایی او داشته‌ام. واقعا از چه زاویه دیدی باید به شیوه اجرایی مساوات نگاه کنیم؟ این روزها کتابی با عنوان «ژیژک» به نویسندگی‌شان شیهان ترجمه شده است که خواندن آن مهم است. شیهان در بخش پیداکردن راه و سبک‌شناسی آثار ژیژک می‌نویسد: «نقشه‌های توپوگرافیک (مکان‌شناختی) احتمالا بیشتر مفید خواهد بود تا تصایر منظره.» او در ادامه می‌افزاید: «در ژیژک قواعد تثبیت‌شده چشم‌انداز به کار نمی‌آیند، چون هیچ قواعد ظاهری‌ای، هیچ نقطه محوشونده‌ای در افق که بیننده بدان بیاویزد، هیچ پس‌زمینه یا پیش‌زمینه‌ای، و هیچ نگاه تثبیت‌شده‌ای وجود ندارد». به نظر می‌رسد در زمینه تئاتر هم باید به قواعد چشم‌انداز توجه ویژه‌ای داشته باشیم زیرا شیوه اجرایی کارگردانی چون مساوات متغیر است و به راحتی نمی‌توان برای او حکم صادر کرد با این حال شباهت‌های خانوادگی مشخصی در اجراهای او دیده می‌شود. مساوات تلاش می‌کند با هویت و زبان بازی کند و کاراکترهایی را تصویر می‌کند که بیشتر شبیه به عروسک، ماشین و روح هستند. خیلی از کنش‌ها و رفتارهای این کاراکترها منطق و علت خاصی ندارد. داستان‌های مساوات نیز از قاب داستان‌های خطی ساده کلاسیک خارج هستند و بیشتر با مفاهیم و ایده‌ها سر و کار داریم که در خرده‌پیرنگ‌های مختلف طراحی می‌شوند و در نهایت به یکدیگر می‌رسند.

خرده پیرنگ‌هایی درباره ازخودبیگانگی

گویا موضوع نمایش «بیگانه در خانه» درباره بیگانه‌هایی در خانه است. طراحی لباس و صحنه نمایش چشم‌نواز و گیراست ولی آنقدر پرده نمایش بالا است که گردن درد گرفتم. در ابتدا زن و مرد جوانی را می‌بینیم که نسبت به یکدیگر بیگانه هستند. آنان ایرانی هستند و در آلمان زندگی می‌کنند و مدام در فضای مجازی سرک می‌کشند و درباره فردی مجهول‌الهویه نیز بحث می‌کنند که به زن پیام داده است. کارهای زن برای مرد مشخص نیست و بالعکس. ناگهان فردی که یک دوربین فیلمبرداری دارد از جایی در خانه بیرون می‌آید و تصاویر زنده‌ای را از زندگی زن و مرد برای تماشاگران نمایش می‌دهد ولی کاراکترها او را نمی‌بینند. این قرارداد به ناگهان شکسته می‌شود و زن و مرد با دستکش بیگانه برخورد می‌کنند؛ البته که اصلا منطقی نیست. در واقع، نمایش مدام قوانین و منطق‌های ساخته شده خود برای تماشاگر را می‌شکند و آنان را هم بیگانه می‌بیند؛ یعنی حتی تماشاگران نسبت به کارگردان و شناخت آثار او بیگانه هستند. این موضوع باعث تغییر لحن‌های گوناگون در کارگردانی می‌شود. لحن‌ها و ژانرها از رئالیسم به سوی دلهره‌آور و ترسناک و در ادامه به سوی کمدی و حتی ابزورد می‌روند. با این تفاسیر، مساوات تلاش کرده ژانر، سبک، لحن، زبان، روایت، کاراکتر، شیوه اجرایی و حتی دانسته‌های تماشاگر نسبت به اجرا را تغییر بدهد و هیچ ثباتی در کار نیست که این خود نشان از نوعی بازیگوشی و حتی ضعف دارد و عملا ما را به سمت نوعی تفکر پست‌مدرن می‌برد. در واقع، انگار تمام کلان‌روایت‌ها ویران شده‌اند و خرده‌روایت‌های گوناگونی به یکدیگر وصل شده‌اند و بر مفهوم «ازخودبیگانگی» تاکید دارند. اجرا هم انگار کولاژی از تئاتر و سینما است اما سینما بر تئاتر چیره شده است. نشانه‌شناسی صداها هم جالب است زیرا پیرزنی در همسایگی زوج جوان وجود دارد که مدام مزاحم آنان می‌شود و به در می‌کوبد و پس از چندی که وارد خانه می‌شود مانند شبحی درخانه می‌گردد و زوزه می‌کشد و سپس بیرون می‌رود. گویا او دنبال شوهر خود است و ما را یاد فیلم‌های ترسناک می‌اندازد. پیرزن آنقدر می‌آید و می‌رود و آنچنان حرکت‌های اضافه می‌کند که در نهایت با فضا و لحنی کمیک مواجه می‌شویم. در پایان، بیگانه‌ای که در حال فیلمبرداری در خانه است به ناگاه جای مرد خانه را می‌گیرد و مرد خانه تبدیل به فیلمبردار بیگانه می‌شود و در نهایت نمایش با خنده‌ای رو به دوربین از جانب زن و مرد تمام می‌شود. ما در نمایش هرچه پیش می‌رویم نسبت به گذشته داستان بیگانه می‌شویم انگار از همه‌چیز «آشنایی‌زدایی» شده است. شکستن مکرر لحن و فضا به کارگردانی لطمه می‌زند و آنقدر معناهای گوناگون در کار هست که باعث بی‌معنایی می‌شود. در مجموع، مساوات مفاهیمی را مطرح می‌کند و سپس از آنها فرار می‌کند چون جواب درستی به هیچ چیزی نمی‌دهد و تنها مشغول فرم و تکنیک و ایگوی خود است.

اعتماد

نظر شما